متن گفتگو استاد موسی جرجانی با زنده یاد حاج مراد دردی قاضی، عالم ترکمن، خادم مختومقلی که قبلا در آرشیو سایت دانشجویان ترکمن منتشر شده بود دوباره باز نشر می شود:
در ایران، محققان زیادی هستند که در خصوص معرفی مختومقلی و آثار همیشه جاویدان وی کار کرده و کار میکنند و تاکنون هم کتابهای زیادی از آنان چاپ شد است. اما بهگواه همه، کار استاد حاج مراد دردی قاضی از همه بیشتر است. او با بیش از ۶۰ سال تلاش در را ه اعتلای فرهنگ بومی و تهیه و چاپ کتابهای ترکمنی تلاش کرده و با تحمل مشکلات زیادی این بار سنگین ادبی را با خود حمل میکند. او عالم است، پیشکسوت و جلودار کاروان فرهنگ و ادب ترکمنان ایرن محسوب میشود.
در فرصتی مناسب بهپای صحبتهای او نشستهایم و اینک توجه شما را به این صحبتها که در نوع خود بسیار ارزنده و بخشی از تاریخ ادبی قوم ترکمن خواهد شد، جلب میکنیم.
در جستجوی دستنوشتههای مختومقلی
کوه و دشت را در نوردیدم و به جرگلان رسیدم
در جوانی، هر کسی آرزویی را در دل میپروراند و بهآن سوی کشیده میشود. آرزوی من در جوانی جمع آوری و نشر کتابهای ترکمنی و رساندن این امانت معنوی و گنج صحرا به مردم بود. زیرا نبودِ کتابهای ترکمنی در بین مردم، خلاء بزرگی بود که این کمبود در بین افراد کاملاٌ احساس میشد و من با احساس مسئولیت و برای پْر کردن این خلاء و خدمت به مردم، به این راه کشیده شدم. میدانستم اخلاص و اراده، راهها را هموار میسازد. در بین ترکمنها نقل است که میگوید: “اخلاصا مْراد”، یعنی با اخلاص و اراده میتوان به مراد خود رسید. مختومقلی هم در این باره گفته:
“یاتسا تورسا خیالیندان چیقارماز
هایسی ایشه مایل بولسا آدمزاد”
یعنی:
در وقت خواب و بیداری از یادش بیرون نرود
بههر کاری که تمایل کند آدمیزاد
این اراده و ایمان مرا بهسوی خود کشید و تمام وجودم را فرا گرفت و من بهدنبال آن از سال ۱۳۳۷ هجری شمسی کمر همت را محکم کرده و آستینها را بالا زدم و راه جمع آوری و چاپ دستنویسهای شاعران کلاسیک ترکمن را آغاز نمودم. میدانستم که در گذر زمان، آثار این شاعران از بین خواهد رفت و دارایی معنوی مردم نابود خواهد شد. این مسأله فوق العاده مرا رنج میداد و نیرویی مرا بهسوی آنان هدایت میکرد تا بتوانم این گنجینههای ادبی را از زیر گرد و غبار زمان بیرون بیاورم. در آن زمان رفتن از دهی به ده دیگر و از شهری به شهر دیگر، بهعلت نبودن راه درست و وسیله نقلیه مناسب، بسیار دشوار بود. از آن گذشته، گرفتن دستنوشتهها از اهالی ده هم کار آسانی نبود. پرسان پرسان بهسراغ کسانی میرفتم که دستنوشتهای را نزد خود داشتند. پس از رسیدن بهمقصد، دستنوشته را برای چاپ طلب میکردم و میگفتم که این دستنوشتهها دارایی مردم اند و میبایستی بهآنان تحویل داده شود و میگفتم که بعد از چاپ، چند جلد از آن را، بهجای این دستنوشته بر میگردانم و قول میدادم؛ اما هنوز حرفهایم تمام نشده میگفتند: نه نه نمیشود. نمیتوانم این دستنویسها را که تنها یادگاری پدرم است بهتو بدهم. من این دستنوشتهها را سالهاست که همانند تخم چشمانم حفظ کردهام و حالا نمیتوانم آنرا به تو بسپارم… .
التماس هم فایدهای نداشت. آنها شنیده و باور کرده بودند که این امانت باید حفظ شود. بدین ترتیب، من طی ۵۰ سال گذشته کوهها و دشتها را، گاه با پای پیاده و گاه با الاغ و اسب پیمودم و در این راه، سالهایی از زندگانی و عمرم را با مشکلات زیادی سپری کردم. تازه در آن زمان هرگاه دستنوشتهای در دهی پیدا میشد، ابتدا و یا انتهایی نداشت. گاهی قسمتی از آن از بین رفته بود و باید چند نسخه پیدا میشد و اوراق آنها با هم مطابقت میشد و در کنار هم قرار میگرفت تا آن اثر برای چاپ آماده میشد. مشکل دیگر این بود که این دستنوشتهها هر کدام با خطوط متفاوتی نوشته شده بودند و نویسندگان آن سواد اندکی داشتند و هر کدام بهاندازه سواد و دانستههای خود، نسخه ای از اثر اصلی را رونویسی کرده بودند. گاهی اوقات برای دریافت یک نسخه دستنویس، مجبور بودم چیزهایی را به گرو بگذارم. من عاشق کارم بودم و با این مشکلات از میدان بیرون نمیرفتم و بالاخره با تحمل این همه مشکلات، وقتی کتابی چاپ میشد، تمام خستگی از تنم بیرون میرفت.
– در مورد جمع آوری و چاپ دیوان اشعار مختومقلی بگویید؟
در مورد جمع آوری نسخههای دستنویس مختومقلی کار بهمراتب مشکلتر بود. من در این راه به روستاها و ده کوره های زیادی رفتم. هر کجا نشانی از مختومقلی بود، بهسراغش رفتم و در این راه دشواریهای زیادی را تحمل کردم و بالاخره، یافتهها را جمع بندی کردم؛ اما هنوز کافی نبود و میبایستی باز هم جستجو میکردم. در یکی از روزهایی که بهدنبال گمشده خود بودم، خبر رسید که در “جرگلان” بجنورد، نوادگان مختومقلی زندگانی میکنند. در آن منطقه و در میان طایفه “گرکز”، شخصی به نام “عطاایشان” دستنوشتهای از شاعر دارد. من بلا فاصله بهراه افتادم و پشت کامیونی که به سوی بجنورد میرفت، سوار شدم و بهآن سوی شتافتم. بعد از طی مسافت طولانی و پر مخاطره، فردای آن روز بهروستای مورد نظر رسیدم و مهمان آنان شدم و بعد در فرصت مناسب بهآنها گفتم که اگر کمک کنند و دستنوشته شاعر را در اختیار من قرار بدهند، آنوقت من دیوان کامل مختومقلی فراغی را چاپ میکنم. آنها بار اول، باورشان نشد و از دادن دستنوشته خودداری کردند؛ زیرا قبلا هم یکنفر به قصد چاپ دیوان شاعر، دستنوشتهای را از آنها برده بود و متاسفانه به قول خود عمل نکرده بود. من آن شب را نزد آنان گذراندم، امّا تا صبح خوابم نبرد، زیرا گنج صحرا در چند قدمی من بود و من به آن دسترسی نداشتم. با خود خدا خدا میکردم که آنرا بگیرم. فردای آن روز عطا ایشان از بزرگ خاندان خود که “گویج ایشان” نام داشت نظر خواهی کرد. او گفت: من در چهره این جوان صداقت و صمیمیت میبینم و فکر میکنم که او بهقولش عمل خواهد کرد. بدین ترتیب دستنوشته مختومقلی در اختیارم قرار گرفت. من بسیار خوشحال شدم وگویی که دنیایی را به من بخشیده باشند، از خوشحالی سر از پا نمیشناختم. بلا فاصله خداحافظی کرده و به طرف گنبد حرکت کردم.
در سال۱۳۴۳ برای اولین بار دیوان کامل اشعار مختومقلی را چاپ کردم. خوشبختانه چاپ و نشر این کتاب با استقبال خوب علاقمندان روبرو شد و دیری نگذشت که این کتاب نایاب شد و من به فکر چاپ بعدی آن افتادم. در اینجا این ضرب المثل باورم شد که: گر چکسنگ زحمت، یاغار رحمت،”یعنی اگر زحمت بکشی، رحمت الهی نازل خواهد شد.
در سالهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بهیمن برکت انقلاب، علاقمندان بهدیوان اشعار مختومقلی بیشتر شد. من در سالهای ۱۳۵۷ و۱۳۶۲ و۱۳۶۹ و۱۳۷۱ بار دیگر دیوان شاعر را چاپ نموده و در اختیار علاقمندان قرار دادم و میشود گفت که در طی سالهای گذشته حدود ۲۰ هزار جلد از این کتاب را چاپ کردهام. البته گرچه در مدت ۵۰ سال تلاش فرهنگی، کارهای زیادی انجام شده، امّا من اعتقاد دارم که هنوز کارهای زیادی باقی مانده است و در حال حاضر نیز با احساس مسوولیت پیگیر این کارها هستم. این را هم یادآور میشوم که طی ۵۰ سال فعالیت فرهنگی تاکنون حدود ۵۰ عنوان کتاب بهزبان ترکمنی در۷۰ هزار نسخه، در زمینههای فرهنگ اسلامی و ادبیات و فولکلور (فرهنگ عامه) محلی و سنتی چاپ و منتشر کردهام.
از کتابهای فرهنگ اسلامی میتوان از کتابهای: ابراهیم ادهم، دستور نماز، موعظه المسلمین، ارشاد ترکمن، و از کتابهای دیوان شاعر کلاسیک از: دیوان مختومقلی، ماتاجی، مسکین قلیچ، عاشقی، ملانفس، ذلیلی ، و کمینه و از سری کتابهای فولکلوریک و ادبیات شفاهی به نظم و نثر از کتابهای یوسف و زلیخا، یوسف و احمد، شاه صنم و غریب، کوراوغلی، حوری لقا و حمرا، صایاد و حمراه را میتوان نام برد. انگیزه نشر این کتابها کلآ کمک به توسعه و گسترش فرهنگ اسلامی و کمک به ارتقاء فرهنگ عمومی جامعه بوده است.