پنجشنبه, آذر ۱, ۱۴۰۳
spot_img

افسانه پیدایش قوم ترکمن

ترکمن ها – ترکمان در منابع شرقی- از اعقاب قبایل اغوز هستند که در شمال دریای آرال زندگی می کرده اند و در حدود قرن دهم میلادی، با گسترش امپراطوری سلجوقی به سوی جنوب و غرب مهاجرت کرده اند. بعضی از قبایل در سرزمینی مسکن گزیدند که بعدها به نام آنها نامیده شد. قبایل دیگر راه خود را به سوی آذربایجان و آناتولی ادامه دادند، امری که نشان دهنده خویشاوندی قدیمی آذربایجانی ها و ترک های ترکیه با ترکمن ها می باشد. از حدود قرن دهم میلادی به بعد در نوشته های جهانگردان و جغرافیدانان عرب به اسم ترکمن برمی خوریم. بین سالهای ۱۸۷۹ و ۱۸۷۵ آخرین منطقه ترکستان به تصرف روسها در می آید و به امپراطوری تزاری و سپس در سال ۱۹۲۵ به اتحاد جماهیر شوروی ضمیمه می شود. ترکمن ها، مردمانی با فرهنگ و سنتهای کوچ نشینی به مدت چندین دهه تحت سیاست روسی سازی قرار میگیرند که با سیاست اسکان و اشتراکی سازی شوروی شدت می یابد و این امر در دهه ۱۹۳۰ به اوج خود می رسد. این سیاست و پیامدهای آن باعث مهاجرت صدها هزار ترکمن به سوی افغانستان می شود. قبل از اشغال روسها جمعیت ترکمنستان در حدود ۱۱۵۰۰۰۰ نفر بوده است. ولی به دلیل اینکه هیچگونه حکومت مرکزی وجود نداشته این رقم ، تقریبی بیش نیست. جغرافیای تاریخی و خاستگاه اولیه ترکمن ها حوزه شرقی سیر دریا (سیحون) از دیرباز خاستگاه اولیه قوم ترکان بوده است، وجود کتیبه های متعدد نظیر کتیبه ی اورخون در ینی سئی و کتیبه ی «کول تکین» از وجود ترکان در این نواحی خبر می دهند. سیاحان از وجود ترکمن ها در شهرهای ینی کنت و ایسی گول (دریاچه بالخاش) خبر دادند. مولف حدود العالم در سال ۳۷۲ هجری در ذکر دریای ایسی گول می نویسد: «دریای ایسی گول میان چگل و تغزغز است.» این نوشته که در قرن چهارم هجری نوشته شده تا اندازه ای موقعیت اغوز را تشریح می کند. مقدسی جغرافیدان عرب در ضمن شمارش شهرهای اسپیجاب از خورسوغ، ترار، شغلجان، طراز، چکل، برسخان، میرکی و اردو نام می برد.
اسپیجاب در کتاب دیوان لغات الترک محمود کاشغری مولف قرن ششم هجری به صورت «آق شهر» و «سایرام» نیز آمده است. اسپیجاب منطقه ی حایل بین دو قوم ترکان بوده که یکی از آنان ترکان اوغوز (ترکمن ها) و دسته ی دیگر قارلیق بود. بنا به قول مقدسی «جنگجویان اسلام نخستین بار در منطقه ی اسپیجاب در قصبه ای به نام سوران (سابران) با اغوزها روبرو شدند.» نام ترکمن نخستین بار در دایره المعارف چینی قرن هشتم میلادی آمده است. هم چنین ترکمن را نام قومی از اقوام زرد پوست ترک زبان دانسته اند که از چندین هزار سال پیش در شمال دریاچه «ایسیک گول» (بالخاش) در شمال مغولستان زندگی می کرده اند. نویسندگان ایران برای نخستین بار در قرن پنجم هجری قمری به قومی ترک نژاد به نام ترک یا ترکمانان که در آسیای مرکزی ساکن بوده اند، اشاره می کنند. افسانه پیدایش قوم ترکمن جامعه شناسان و اتنو لوژیست ها (عالمان علم طوایف بشر ) بر این عقیده اند که با آّگاه نبودن از گذشته خود، آینده را نگریسستن از محالات است. و با اعتقاد بر این اصل است که نیاکان ما و گذشتگان نژادهای دیگر دانستن هفت نسل را به هر فردی از افراد یک قوم واجب و فرض دانسته اند. در تاریک اتراک، اغوز ، اجداد تمام قبایل ترک و ترکمن معرفی شده و مورخین و محققین قدیم ، اطلاعات افسانه آمیزی را در این مورد به دست داده اند که با وجود افسانه گونه اش ما را به دریافت حقایقی از تاریخ اقوام ترک و قبایل انشعابی از اغوز و پیدایش ترکمن راهنمایی می کند و آشنا می سازد. ۲۲۴۰ سال پس از توبه حضرت آدم، با دعای حضرت نوح (ع)، واقعه عظیم طوفان نوح رخ داد. پس از طوفان، تنها ۸۰ انسان که به نوح(ع) ایمان آورده بودند در روی زمین باقی ماندند که ۴۰ زن و ۴۰ مرد بودند. سه تن از آنان نیز فرزندان حضرت نوح بودند که حام(Ham) ، سام(Sam) و یافث(Yafeth) نام داشتند. نقل می کنند که روزی هنگامی که حضرت نوح (ع) در حال استراحت بود، وزیدن باد ، باعث نمایان شدن عورت ایشان گردید. حام این موضوع را می بیند و می خندد. سام، حام را سرزنش می کند و یافث نیز فورا آن را می پوشاند. نوح (ع)، از این ماجرا آگاه می شود و برای همین ، حام را شماتت می کند و در حق او دعای بد می کند و از اینرو فرزندان حام تا قیامت سیه چرده شده اند و در حق سام و یافث نیز دعای خیر می کند و لذا از فرزندان این دو اهل فضل بسیارند. نوح (ع) زمین را از جنوب تا شمال ، سه قسم کرد و قسمت اول از طرف جنوب را به حام داد. حام در سودان زیسته و جد سیاهپوستان است. قسمت میانه را به سام داد ، سام پدر اعراب و فرس است و در خاورمیانه زندگی می کرد. و بالاخره قسمت سوم را به یافث داد و او را به جانب مشرق فرستاد. یافث جد مشترک ترک ها و زرد پوستان است. بنابراین این سه برادر جد مشترک تمام انسان های امروزی هستند. « ترکان یافث را ابوبجه (ابولجه) خان خوانده اند و تمامی مغولان و اصناف اتراک و صحرانشینان را از نسل وی می دانند و شرح آن حال بر این تقریر می کنند که ابوبجه خان صحرانشین بود و ییلاق او در اورتاق و کرتاق که کوه های عظیم و بلند است و در آن حدود شهری است اینانج نام و قشلاق او هم در آن حدود به موضعی که نام او، یورسوق و قاقیان و قارقروم(قراقوروم) و شهر تلاس و قاری صیرم، در نزدیکی آن موضع افتاده و قاری صیرم ، شهری قدیم و عظیم است.» ابو بجه خان پسری داشت بنام دیب بایقوی، بسیار با کفایت و با شوکت و او نیز چهار پسر داشت به اسامی قراخان، آورخان، کرخان و گزخان.در آن ایام مجموعا آن قوم کافر بودند. پس از دیب بایقوی، قراخان جانشین پدر شد و از وی پسری به وجود آمد که سه شبانه روز پستان مادر را نگرفت و شیر نخورد. مادرش سخت نگران شد و هر شب در خواب می دید که آن پسر ، به مادر می گوید : اگر تو خدا را بپرستی من شیر تو را خواهم خورد. مادرش نیز چون آن قوم کافر بود از بیم جان خود و فرزندش نمی توانست این موضوع را به کسی ابراز کند. ولی در نهان خداپرست شد و به خدای بزرگ ایمان آورد. آن گاه آن پسر شیر مادر را خورد. این پسر در یک سالگی دارای هوش و ذکاوت فوق العاده گردید و آثار نبوغ در وی نمایان شد و پدرش با مشاهده این وضع دریافت که این پسر در آتیه شخص بزرگ و معتبری خواهد شد. لذا برای نامگذاری وی با خویشان به مشورت پرداخت . در همین حال کودک به قدرت الهی به زبان آمد و گفت نام مرا اغوز بگذارید. حاضران از صحبت کودک دچار تعجب و حیرت شدند و نام او را اغوز گذاشتند. وقتی اغوز به سن ازدواج رسید ، پدرش دختر عموی اوغوز، دختر گزخان را به عقد او در آورد. اوغوز به دختر گفت اگر به خدا ایمان بیاوری من تو را دوست خواهم داشت و گر نه من به تو نزدیک نمی شوم. دختر نیز قبول نکرد و تهدید کرد که به پدرت خواهم گفت. اوغوز نیز هرگر به او نزدیکی نکرد. قراخان وقتی که دید اوغوز همسرش را دوست ندارد ، از روی علاقه ای که به پسرش داشت دختر دیگر برادرش یعنی دختر کرخان را به عقد او در آورد. اوغوز به این دختر نیز می گوید که اگر به خدا ایمان نیاوری من به تو نزدیک نمی شوم. ولی او هم قبول نمی کند. قراخان این بار نیز چون می بیند اوغوز به هیچ یک از همسرانش علاقه ندارد به خاطر محبت بیش از حد نسبت به اغوز تصمیم می گیرد دختر دیگر برادرش آورخان را را به عقد او در آورد. روزی اغوز هنگامی که از شکار بر می گشت ، کنار رودخانه دختر آورخان را می بیند که در حال تماشای کنیزانی است که رخت می شویند. اغوز جلوتر رفته به دختر عمویش می گوید : می دانی که پدرم قبلا دو همسر برایم گرفت و هر دو دختر عمویم هستند. با این وجود من از آنها بیزارم ، زیرا آنها به خداوند آسمان ایمان ندارند. اکنون اگر به یکتایی خداوند اقرار کنی و به او ایمان بیاوری من تو را دوست خواهم داشت. دختر جواب داد من از قبل خداوند را نمی شناسم و نمی دانم، اما از حرف تو نمی گذرم ، هر چه بگویی انجام می دهم. اغوز گفت: من دلم می خواهد که تو به خدا ایمان بیاوری. دختر گفت ایمان آوردم و خدا را دوست دارم. آن گاه قراخان دختر آورخان را به عقد اغوز در آورد. از آن پس اغوز همیشه در کنار همسرش بود زیرا او نیز به خدا ایمان آورده بود. در مقابل از پدر و عمو هایش دوری می گزید. چرا که آنها کافر بودند. او همواره نام خدا را به زبان عربی در زیر لب زمزمه می کرد و هرگز از ورد زبانش دور نمی شد و هیچکس معنای ورد الله را نمی دانست. لذا فکر می کردند که آواز است. روزی قراخان در جمع خانوادگی از عروسان خود راجع به اوغوز سوال می کند. در این هنگام دو همسر اول اوغوز ، برای گرفتن انتقام از وی، به قراخان می گویند که پسرت از دین ما خارج شده و خدای آسمان را می پرستد و ما را نیز می خواست به راه خود بکشاند ولی ما قبول نکردیم و برای همین است که از ما بیزاری می جوید. ولی همسر سومی به حرف او گوش کرد و به دین او رفت. در آن هنگام اوغوز به همراه دوستانش به شکار رفته بود. قراخان پس از آگاه شدن از این موضوع ، تمام برادران و برادرزادگان و خویشان را جمع کرد و گفت: پسرم اوغوز در کودکی عظیم مقبل و مستعد می نمود و مرا به او دلبستگی تمام بود و این زمان کار بد پیش گرفته و از دین ما برگشته ، او را زنده نتوان گذاشت. همه آن جمع از آن سخن رنجیدند و همگی تصمیم به قتل او گرفتند. همسر اوغوز که از جریان باخبر شد ، فورا زنی از همسایگان را که به وی اعتماد داشت پیش اوغوز فرستاد و او را خبردار کرد . اوغوز به همراه یاران و دوستانش در مقابل پدر و عموها و عموزاده هایش صف آرایی کرد. جنگ آغاز شد و تا ۷۵ سال (؟) نیز به طول انجامید تا اینکه روزی قراخان بر اثر ضربه شمشیر کشته شد و برادران و عموهای اوغوز تسلیم شدند و اوغوز به فرمانروایی آنها رسید و تا تلاس و صیرم و بخارا را تصرف کرد. از اوغوز شش پسر به وجود آمد به اسامی گون خان (آفتاب)، آی خان (ماه)، الدوز خان (ستاره)، گوک خان (آسمان)، داغ خان(کوه) و دنگیزخان(دریا). هریک از این پسران دارای چهار پسر شدند که از آن ۲۴ نفر، ۲۴ قبیله ترک به وجود آمدند و هر یک با نام و لقب خاص که تمام اتراک از این ۲۴ نفر هستند. اوغوز تمامی کشورهای ایران، توران، مصر، شام، روم، فرنگ و دیگر ولایات را تصرف کرد و سپس به سرزمین اصلی خود در اورتاق و کرتاق بازگشت. به مرور زمان از آن اقوام ، شعب زیادی بوجود آمدند و هر یک اسم و لقبی یافتند مانند اوغوز که امروزه تمام آن اقوام را مجموعا ترکمن می گویند. روزی شش پسر اوغوز به شکار رفته بودند و کمانی زرین با سه تیر طلایی یافتند و نزد پدر آوردند تا تقسیم کند. وی کمان را به سه پسر بزرگتر داد و سه تیر را به سه پسر کوچکتر ، و فرمود: به اقوامی که از نسل سه پسری که کمان به ایشان داده شده ، لقب و کنیت بوزوق (پاره کردن) بگویند. زیرا کمان را به ضرورت باید پاره کرد تا بتوان تقسیم کرد. وی لشکر دست راست را به این سه پسر و خانواده آنها سپرد و لقب اقوامی که از نسل آن پسرانی هستند که تیرها را به ایشان داد اوجوق ( اوچ + اوق = سه تیر ) کرد و لشکر دست چپ را به آنها سپرد. تخت پادشاهی را نیز به قوم بوزوق داد و پس از مرگ اوغوز خان، طبق وصیت وی ، گون خان جانشین پدر شد. از آن پس این مناسبات همواره رعایت می شد. حتی وقتی که طغرل وارد نیشابور شد کمانی به بازو و سه تیر به کمر به نشانه فرمانروایی بر دو جناح اوغوز داشت. طغرل فرزند سلجوق از قبیله قینیق یکی از ۲۴ قبیله اوغوزها بود که سلسله سلجوقیان را تشکیل داد. پس از آنکه گون خان جانشین پدر خود اوغوز گردید، وزیرش ایکیت ارقیل خواجه که شخصی دوراندیش بود به او گفت: اوغوز پادشاهی بزرگ بود و ممالک روی زمین گرفته و خزائن و اموال و چهارپایان بیشمار دارد و آنرا جمله به شما که فرزندان آنید گذاشته و از هر یک از شما ( شش برادر ) چهار پسر مقبل بوجود آمده ، من بعد مبادا که این فرزندان جهت مال و ملک مخاصمت و منازعت کنند، مصلحت در آن باشد که منصب و راه و نام ولقب هر یک علیحده معین و مقرر گردد و هر یک را نشانی و تمغائی باشد که فرمان ها و خزائن و گله و رمه بدان نشان و تمغا مخصوص گردانند تا هیچکدام با یکدیگر مجادله و عناد نتوانند کرد. و فرزندان و اعقاب ایشان هر یک نام و کنیت و راه خود دانند تا موجب ثبات دولت و دوام نیکنامی ایشان باشد. گون خان آن سخن را پسندید و لذا برای هر یک قبیله مهر و تمغای مخصوص قرار داد و برای هر چهار قبیله نیز یک اونقون (توتم) معین کرد. اونقون ها مرغان شکاری (عقاب، باز، شاهین و امثال آن) بودند و در نظر ترکان مقدس شمرده می شدند و گوشتشان حرام بود. هر قبیله مهر خود را بر احشام و اسبهای خود می زدند. هنگامیکه در قرن یازدهم میلادی اسلام به صورت عمومی درآمد، مسلمانان به اوغوزهای مسلمان ، ترکمن می گفتند. سرانجام در اوایل قرن سیزدهم میلادی نام ترکمن جایگزین کلمه اوغوز شد.قدیمی ترین سند اسلامی که در آن نامی از ترکمن به میان آمده ، احسن التقاسیم مقدسی است که در قرن چهارم هجری نوشته شده است.
قبایل بوزوق:
۱- فرزندان گون خان: قایی(محکم) ، بایات(توانگر) ، آلقراولی(موفق) ، قرا ائولی (دارای چادر سیاه)
۲- فرزندان آی خان: یازیر (حاکم به کشورهای بسیار) ، دوگر (برای جمع شدن)، دودرغا (کشورگشایی و حکومت) ، بایرلی (؟)
۳- فرزندان اولدوزخان: اوشار (چالاک و علاقمند به حیوانات)، قزاق یا قیزیق (قوی)، بیکدلی (مانند بزرگان عزیز است) ، قارقین ( غذای زیاد سیر کننده)
قبایل اوجوق:
۱- فرزندان گوگ خان: بایندر (جای پر نعمت) ، بچنه (رزمنده با غیرت) ، چاو ولدور (باشرف- مشهور( ، چبنی (مبارز)
۲- فرزندان داغ خان: سالور (در هز جا شمشیرش می برد) ، ایمور ( نیکو توانگر) ، آلا یونتلی (دارای چهارپایان نیکو) ، اورکز (نیکو کار و با نظام)
۳- فرزندان دنگیز خان: ییگدیر (خوبی و بزرگی و مردانگی) ، بوگدر (متواضع و خدمتگزار)، ییوه (سرور همه) ، قینیق (عزیز جامعه)

منابع:
۱- جامع التواریخ- خواجه رشیدالدین فضل الله ، دکتر بهمن کریمی ، اقبال تهران ۱۳۶۲
۲- فضائل الترکمان- عبدالرحمن آخوند تنگلی قراقچی ، ناشر: نور محمد آخوند بازیار سخاوی
۳- طوایف ترکمان- سید علی میرنیا ، انتشارات اطلس ۱۳۶۶
۴- تاریخ، زبان و لهجه های ترکی- دکتر جواد هیئت

گردآورنده: منصور آیراتین

دیگر مطالب

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید

پربیننده ترین مطالب